امیرحسین عزیزمامیرحسین عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره
شقایق عزیزمشقایق عزیزم، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

امیرحسین عزیز خاله

6 بهمن 1390 ترخیص از بیمارستان

امیر حسین عزیز خاله روز 6 بهمن مرخص شدی تو به همراه مامان به خانه آمدی  و از قبل قرار شده بود 10 روز اول خونه ما باشید تا مامان روبراه بشه بعد به خانه خودتان بروید آقاجون و من اومدیم بیمارستان بابا کیوان بخاطر امتحان دانشگاه نتونست بیا آقاجون کارهای ترخیصت انجام داد و تا اومدیم خونه ظهر شده بود جلوی پات یک گوسفند کشتن که از طرف عمو ایمان و باباکیوان بود   اومدن به خانه شور و حال دیگه ای ایجاد کرده بود خوش آمدی گل نازم   پسر گلم خونه که اومدی سید عباس و زنش ماندانا جون (که من بهشون دایی و زندایی میگم، از دوستان قدیمی عزیز جون هستند )  به دیدنت اومدن پسر کوچولوی ما بخاطر کم بودن شیر م...
28 تير 1391

5بهمن 1390 ساعت اولین دیدار با کوچولوی نازم

سلام عزیز دلممم  شرمندتم امیرحسین جان که فرصتم کم هست برای نوشتن در اینجا و از همه بدتر دست نوشتم خیلی افتضاح هست چند کوتاه بر اولین روز ورودت به این دنیا: روز ٥ بهمن فکر میکردیم مرخص بشی اما صبح که دکتر اومده بود سراغ مامانی گفته بود یک شب دیگه باید بمونید بیمارستان برای ساعت ملاقات لحظه شماری میکردم بیام گل زیبایم رو ببینم رسیدم بیمارستان هنوز وقت ملاقات نشده بود نمیدونستم چطوری بیام بالا نشد که زودتر بیاد خاله وقتی همینکه ساعت ٢ شد از پله ها بدو اومدم بالا اول سراغ خواهرم گرفتم تا از حالش بپرسم کنار مامان روی تخت خوابیده بودی وای یه فرشته کوچولو در خواب ناز الهی دورت بگردم مامان میخواست قبل رسیدن بقیه لباست عوض...
28 تير 1391

اولین دندون

خاله قربونت بشه امیرحسین جان امروز که اومدی خونمون بابا خبر داد اولین دندونت سرزده پسر قشنگم مبارکت باشه       پی نوشت: سعی میکنم بعداز این اتفاقات بروز بنویسم و گذشته را لابلای این اتفاقات جا بدم   ...
22 تير 1391

عکسهای بدو تولد2

  اینهم عکسهایی که بابا وقتی گذاشتن تو دستگاه اتاق نوزادان از پشت پنجره با گوشیش انداخت   اینهم عکسهایی که بابا وقتی گذاشتن تو دستگاه اتاق نوزادان از پشت پنجره با گوشیش انداخت و اولین عکسی بود که دیدم از تو کوچولوی ناز قبل از دیدنت تازه یادم وقتی رسید خونه بابا سریع عکست واسه عمه آذر که تو آمریکاست     ...
20 تير 1391

عکسهای بدو تولد1

این دو تا عکس وقتی بدنیا اومدی و داشتن انتقالت میدادن به اتاق نوزادان خاله سکینه انداخته     این دو تا عکس وقتی بدنیا اومدی و داشتن انتقالت میدادن به اتاق نوزادان خاله سکینه ازت انداخته قربونت بشه خاله     ...
20 تير 1391

تقدیم به تو

سلام گل خوشبوی خاله خیلی وقته تو ذهن داشتم کاری انجام بدم واست قبل از اومدنت اما فرصت نشد دلیلش مهم نیست مهم اینکه میخواستم انجام بدم اما نشد حالا میخوام شروع کنم امیدوارم فرصتی هرچند کم بتونم برای اینکار بزارم انشا.. هروقت خودت تونستی میسپارمش دست خودت دوست داشتی ادامش بده دوستم نداشتی میتونی بعنوان یک دفتر خاطرات نگهش داری هدیه از خاله خواستم با کلامی شروع کنم کتاب حافظ باز کردم شعر زیر اومد: خوش آمد گل و زآن خوشتر نباشد که در دستت بجز ساغر نباشد زمانِ خوشدلی دریاب دریاب که دایم در صدف گوهر نباشد غنیمت دان و می خور در گلستان که گل تا هفته دیگر نباشد ...... خوب امیدوارم که خوشت بیاد خاله جو...
20 تير 1391

قبل از تولد

این گذری کوچک بر لحظه های قبل از تولدت ٩ماه انتظار این گذری کوچک بر لحظه های قبل از تولدت ٩ ماه انتظار که نه تنها برای مادر و پدرت هر لحظه اش خاطره داشت برای من و پدر بزرگ و مادر بزرگ هم همینطور همش به این فکر میکردم این کوچولوی تو راهی میتونه تو دل خاله جابشه نمیدونستم با اومدنت همه لحظه های خاله رو پر میکنی با همه وضعیت سخت اجتماعی و اقتصادی که در این جهان حاکم شده فقط امید به اینکه خدا خودش بهترین ها را برات رقم خواهد زد لحظه ها را سپری کردم خودمونیم از همون اول اومدنت یکم شاید هم نه حقیقت و بگم خیلی واسه مامان دردسر شدی فکر نمیکرد اینقدر سخت باشه وضعیت مامان دوران بارداری خیلی سخت بود و بد از همه که بیشتر...
20 تير 1391
1